×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عاشقانه بخوان

× می نویسم،از روزهای بی توبودن می نویسم
×

آدرس وبلاگ من

dokhtare40gisebahar.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/lovesong1365

اقای باغبان خبر داشتید؟

من امروز تنها بودم آقاي باغبان! خبر داريد؟

من امروز هفت كلاغ سياه را از روي درخت هاي خشك مزرعه يتان پراندم. خبر داريد؟

به شاخه هاي درخت ها آويزان نشدم، به تنه يشان تكيه دادم و با كرم هاي خاكي حرف هايم را گفتم. خبرداريد؟

من امروز، آقاي باغبان، به پرحرفي هاي مترسك گوش نكردم. نشستم زير آفتاب گردن ها، كفشدوزك ها را صدا كردم. خبر داريد؟

ماه آمده بود بالاي سرم. شب شده بود خبر نداشتم. به جغد گفتم هوهو كن شب بيايد. گفت كجاي كاري شب پشت سرت ايستاده. شب پشت سرم بود با آن خنده ي وحشتناكش كه مثلا ميخواست مهربان به نظر بيايد. من ترسيدم اما. دويدم. خيلي خيلي دويدم. خبر داريد؟

آفتاب گردان ها، گردشان را كج كردند. خنده يشان را زرد كردند. دندانهايشان يكي يكي ريخت. برگهايشان يكي يكي لرزيد. ايستاند. گفتند بايست. گفتند بيا با ما به خورشيد برويم. گفتند نرو. گفتند زرد شو. گفتند اگر بخواهي، گفتند بايد، گفتند آفتاب گردان باش. داشتم مي رفتم گفتند خورشيد. داشت خورشيد مي رفت گفتند تو، داشت همه چيز آفتاب را مي گرداند، آفتاب گردان ها آفتاب را خاك كردند. آقاي باغبان، آفتاب گردان ها نشستند، خوابيدند، چرخيدند. ايستاده نبودند. رو به خورشيد نبودند. با آفتاب قهر بودند. دستم را كشيدند. من نايستادم. رفتم. خبر داريد؟

پروانه ها  را آزاد كردم. همه يشان را گفتم به سلامت. نرفتند. خودشان را به تور مي زدند. بالهايشان را مي بستند. دلشان اسيري مي خواست. پناه برده بودند به قفس، به مشت، به جايي غير آسمان. پروانه ها وحشي شده بودند. بالهايشان تيز شده بود. به چشم هايم خوردند. به دست هايم خوردند. پروانه ها نيش داشتند. زهر داشتند. درد داشتند. تور داشتند. خشك شده بودند. ميخ شده بودند. گل نبود. آويزان شده بودند از تكه هاي خار، خودكشي كرده بودند پروانه ها. خبرداريد؟

آقاي باغبان! شما نبوديد. اگر مي دانستيد نيستيد، كه همه چيز روز بود،‌خوب بود، پروانه داشت، ماه داشت، همه چيز بي خبر نمي شد. خبر نداشتيد نيستيد. خبر داشتيد؟

سه شنبه 3 اسفند 1389 - 12:31:36 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


آدرس جدید


باران بهانه ای بود


باز باران


اگر فردا براي شکار پلنگ به دريا رفتم،


یخورده دیر شد


خاطرات گم شده


مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم


از تو گفتن هايم


انگار خواب هم که باشی


اتفاقش نیوفتاد


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

369403 بازدید

81 بازدید امروز

160 بازدید دیروز

1725 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements