×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عاشقانه بخوان

× می نویسم،از روزهای بی توبودن می نویسم
×

آدرس وبلاگ من

dokhtare40gisebahar.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/lovesong1365

شازده كوچولو-7

راه شناختن آن گل  را خیلی زود پیدا کردم:

تو اخترک شهریار کوچولو همیشه یک مشت گل های خیلی ساده در می آمده.گل هایی با یک ردیف گلبرگ که جای چندانی نمی گرفته،دست و پا گیر کسی نمی شده.صبحی سرو کله اشان میان گلبرگ ها پیدا می شده شب از میان می رفته اند.اما این یکی یک روز از دانه ای جوانه زده بود که خدا می دانست از کجا آمده بود و شهریار کوچولو با جان و دل از این شاخک نازکی که به هیچکدام از شاخک های دیگه نمی رفت مواظبت کرده بود.بته خیلی زود از رشد بازماند و دست به کار آوردن گل شد.شهریار کوچولو که موقع نیش زدن آن غنچه بزرگ حاضر و ناظر بود به دلش افتاد که باید چیز معجزه آسا یی از آن در بیاید اما گل تو پناه خوابگاه سبزش سر فرصت دست اندرکار خودآرایی بود تا هرچه زیبا تر جلوه کند.رنگ هایش را با وسواس تمام انتخاب می کرد لباس می پوشید و گلبرگ ها را به خودش می آراست. دلش نمی خواست مثل شقایق ها با جامع ی مچاله و پرچروک بیرون بیاید.

نمی خواست جز در اوج درخشندگی زیباییش را نشان بدهد!...

عشوه گری تمام عیار بود!آرایش پر راز و رمزش روز ها و روز ها طول کشید تا آن که سرانجام یک صبح بهاری درست با برآمدن آفتاب نقاب از جهره برداشت و با اینکه با آن همه دقت و ظرافت روی آرایش و پیرایش خودش کار کرده بود خمیازه کشان گفت:

-اوه،تازه همین الان از خواب بیدار شده ام... عذر می خوام که موهام اینجور آشفته است...

شهریار کوچولو نتوانست جلو خودش را بگیرد و از ستایش او خودداری کند:

-وای چه قدر زیبایید!

گل به نرمی گفت:

-پس چی؟من و خورشید تو یک لحظه به دنیا آمدیم...

شهریار کوچولو شستش خبردار شد که طرف آنقدرها هم اهل شکسته نفسی نیست،اما راستی که چقدر هیجان انگیز بود!

-به گمانم که وقت خوردن ناشتایی است.بی زحمت برایم فکری بکنید.

و شهریار کوجولوی مشوش و حیران یک آبپاش آب خنک آورده به گل داده بود.

با این حساب هنوز هیچی نشده ،با آن خودپسندیش که که بفهمی نفهمی از ضعفش آب می خورد دل او را شکسته بود.مثلا یک روز که داشت راجب 4 تا خوارش حرف می زد یکهو درآمده بود که:

-نکند ببرها با آن چنگال های تیزشان بیایند سراغم!

شهریار کوچولو اعتراض کرده بود که:

-اخترک من ببرش کجا بود.تازه ببرها هم که علف خوار نیستند.

گل به گلایه جواب داده بود :

-من که علف نیستم.

وشهریار کوچولو گفته بود:

-عذر می خواهم...

-من از ببرها هیچ ترسی ندارم اما از جزیان هوا وحشت می کنم.تجیری چیزی ندارین؟

شهریار کوچولو تو دلش گفت:وحشت از جریان هوا... اینکه واسه یک گیاه تعریفی ندارد...چه مرموز است این گل!

-شب مرا زیر یک حباب بگذارید.اینجا هواش خیلی سرد است.چه جای بدی افتادم!جایی که پیش از این بودم...

اما حرفش را خورده بود.آخر،آمدنا هنوز به شکل دانه بود.امکان نداشت توانسته باشد دنیا های دیگری را بشناسد.شرمسار از اینکه گذاشته بود سر به هم بافتن دروغی به این مضحکی مچش گیر بیفتد دو سه بار سرفه کرده بود تا اهمال شهریار کوچولو را به اش یادآور شود:

-تجیر کو پس؟

-داشتم می رفتم پی اش اما شما داشتید صحبت می کردید!

و با وجود این بنا کرد زورکی سرفه کردن تا او احساس پشیمانی کند.

به این ترتیب شهریار کوچولو با همه ی حسن نیتی که از عشقش آب می خورد همان اول کار به او بدگمان شده بود.حرف های بی سر و تهش را جدی گرفته بود و سخت احساس شوربختی می کرد.

یک روز درددل کنان به من گفت:-حقش بود به حرف هایش گوش نمی دادم.هیچ وقت نباید به حرف گل ها گوش داد.گل فقط باید بویید و تماشا کرد.گل من تمام اخترکم را معطر می کرد گیرم من بلد نبودم چجوری از آن لذت ببرم.

یک روز دیگر هم به من گفت:�آن روزها  نتوانستم چیزی بفهمم.می بایست روی کردوکار او در باره اش قضاوت می کردم نه روی گفتارش... عطراگینم می کرد.دلم را روشن می کرد.نمی بایست ازش بگریزم.می بایست به مهر و محبتی که پشت آن کلک های معصومانه اش پنهان بود پی می بردم.گل ها پرند از اینجور تضاد ها.اما خب دیگر، من خام تر از آن بودم که راه دوست داشتنش را بدانم!�.

یکشنبه 29 خرداد 1390 - 11:00:59 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


آدرس جدید


باران بهانه ای بود


باز باران


اگر فردا براي شکار پلنگ به دريا رفتم،


یخورده دیر شد


خاطرات گم شده


مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم


از تو گفتن هايم


انگار خواب هم که باشی


اتفاقش نیوفتاد


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

368470 بازدید

89 بازدید امروز

703 بازدید دیروز

1482 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements