امشب باز هم آسمان تماشاگه من بود.
صاف و پر ستاره.
قاصدکی آرام نگاهم را دزدید. آن را گرفتم، نگاهش کردم...
دوستی داشتم که میگفت: اگر آرزویی را آرام به قاصدک بگویی و بعد در باد رهایش کنی
حتما برآورده میشود!
او به قاصدکها ایمان داشت.
باد با عجله دوید. انگار باز دنبال کفشهای قاصدک میگشت!
آهای قاصدک سر به هوا ، چشمک کدام ستاره مجذوبت کرد؟؟
خواستم این بار برای یک بار هم که شده، من از قاصدک بپرسم آرزویت چیست؟
چون دستهای او در دستان ستاره است!!!
چه آرزوی نابی ...
از باد هم پرسیدم. سریع وزید و گفت:
الان فقط میخواهم کفشهای قاصدک را پیدا کنم .
از آسمان پرسیدم. گفت:
همیشه او به من نگاه کند .
از ستاره پرسیدم. گفت :
همیشه برایش چشمک بزنم.
چون فقط ستارهها هستند که از چشمک زدنشان منظوری ندارند !.
از من پرسیدند.
گفتم :
گفتم ... همیشه ... همیشه شب باشد!
آن هم یلدایی ...
راستی امشب میخواهم به صید ستارگان بروم.
پیغامی برای ماه نداری؟!؟
میان ماه من تا ماه گردون * تفاوت از زمین تا آسمان است .
اگر فردا براي شکار پلنگ به دريا رفتم،
مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم
369484 بازدید
162 بازدید امروز
160 بازدید دیروز
1806 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian