زنـدگـی لـج کـرده بـود
زنـدگـی را بـرده بودم بـا خودم * تا بشویم دست و رویش را * که خوشحالش کنم * عمق استخر وفا
زنـدگـی لـج کـرده بـود * کـودکـانـه میگـریخت * مـن بـه دنبالش شـدم * حوصـله سر رفـت و ریخـت
دسـتهـای زنـدگــی * پـر شــد از انـبــوه غــم * مـن نـرفـتـم ســوی او * او شکسـت در پیـچ و خــم
مهــربـان شـد ایــن دلــم * سوخـت از غــمهـای او * مـن دویـدم سـوی او * دسـت مـن در دست او
زنـدگــی یــک خنـده کــرد * ســر بـه زیـر و بـا وقـار * گفـت: ای عـاشـق بـرو! * مـن نـدارم با تو کـار!
حـــرفهـــای زنـــدگـــی * گــرم بـــود و آشــنـا * گـفـت: مـن اهــل دلــم * حــل شـــدهام در صــفــا
چشـمهـای زنــدگــی* خیـره بـود در کـار عشـق * گفتـم: امـا مـن چـرا؟ * خـم شـدم از بار عـشـق!
زنــدگــی حــرفـی نـــزد * شـانــهای بـالا کـشـیـد * زیــر لـب آهـسـتـه گـفـت: * آب را دریــا چـشیــد
مــن نــشـسـتم پـیـش او * دســت مــن در مــوی او * گفتـم: امـا مـن چــرا؟ * ره نــدارم ســـوی او!
زنــدگـی جـا خـورد و گـفـت: * من پــرم از عـاشـقـی * مـن خــودم هـم مـانـدهام * در غـم دلـداگـی!
زنـــدگــی از جـــا پــریــد * دسـتهـا را در هــوا * گـفـت: مـن بـایـد بـــرم * پـس تــو هـم بـا مـن بـیـا
گفتـم: آخـر تـا کجـا؟ * گفـت: آن جـا را ببیـن * مـیرویـم تـا روشـنی * دوسـت هسـتیـم بـعـد از ایـن
دســـتهــایـم را گـرفــت * گـفــت: بـا هــم مـیرویـــم * درس اول آشـتــی * قـهـــر را رد کــردهایــم
درس دوم مـعــرفــت * یـک مــداد آمـاده کــن * تـا کــه ســرمشـقـت دهــم * بودنـت را ســاده کــن
درس بعـدی را نگفت*دست بـر چشمش گذاشت*گفت: آن کـس برده که*پا به نفـس خود گذاشت
درسهـا را یـک بـه یـک * مـیشـمـرد و مـیســرود * ضـربـههـای قلـب مـن * در صدایش خفتـه بـود
حـرفهایـش شـد تـمـام * خستـه شـد از گفتگو * لب به خاموشـی گرفت * رفـت سراغ شـستشـو
گـفـت : از عـمــق وفــا * مــن نــدارم وحـشـتی * ایـن تــویــی بـا طاقتـت * تـا هـمـیـن جــا نـشکنـی
ایـن نـگـفـتــه شیـرجـــه زد * سـطــح آب شــد دایــــره * دایـرههـا تــو بــه تــو * شـد شبـیـه خـاطـره
شنبه 11 دی 1389 - 8:36:11 PM