من مدت هاست که از زمين کنده ام !
تو اين راز را ميداني
و همه برگهاي پاييزي که بي هياهو بر زمين ريختند
و همه درختان لختي که هيچ باکي از عرياني نداشتند ؛
همه روزهايي که شب شدند
و شبهايي که سرد شدند
و برف که بي صدا بر حرير سپيد شب زمستاني من و تو پا گذاشت ...
همه آمدگان و رفتگان
همه لحظه هاي مرددي که به يقين پيوستند
همه آرزو هاي پاکي که نجيب و معصومانه قرباني بُت غرور شدند
و همه سجاده هاي سحرگاه که در سکوت ديدار ، تر شدند .
همه ميدانند.....
اين کيست که در پشت پرده هاي سوال ايستاده
و با چشمهاي مطمئن ، مرا مي کاود ؟
اين سايه بلند که مانند الف بر نقطه دلم فرود آمده ، پرتو قامت کيست؟!!
اين منم که با شتاب ميپرم به سمت آسمان تو ،
يا تويي که آرام مي آيي به سوي زمين من؟؟؟
تو کيستي ،
که هم ميبيني ، هم ديده ميشوي .
هم ميشنوي ، هم شنيده ميشوي .
هم مي آيي ، هم ميروي!!!
و در اين لحظه هاي پاره پاره از فراق
به تنم وصله ميشوي!
تو کيستي ؟
که من ز تو اينگونه بي تابم ..
اگر فردا براي شکار پلنگ به دريا رفتم،
مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم
369104 بازدید
93 بازدید امروز
72 بازدید دیروز
1806 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian