توی راه
فرو می روم
تنها ، در نیمکت اتوبوس
خسته از راه بودم
که سایه ام به خواب رفت
خودم را می دزدم
و آنگاه آسمان می بارد
؛ می شوم باران
میان تاریکی رنگین کمان
؛ می شوم رهگذر
رهگذر دلی که دیگر منتظر زمان نیست
؛ می شوم دلتنگ
دلتنگ بغض کال نشنیده قرآن طاقچه
میان هیاهو رقص برگ ها در میان باد
می شوم غرق امواج دریا آسمان
بغض می کنم با مناجات
بغض می کنم از دیدن ساعت
بغض می کنم از هر چه که...
پشت پلکهای مرطوب پسرکی
هنوز رد قدم هایی بر ترانه ها جاری است
بر می خیزم
دست هایم در جیبم پنهان می کنم
تا مبادا دعایم میان باران شب بگیرد
چشم هایم باز مرگی را به تن بدوزد
امشب قلم شعرم شکسته
و میان سایه بخواب رفته
باران شدیدتر می شود
قدم هایم محکم تر
و پیراهنم تَر تر
و موهایم خیس تر
بگویید تا بنویسم
غم این پسرک به پایان رسید
اگر فردا براي شکار پلنگ به دريا رفتم،
مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم
368518 بازدید
137 بازدید امروز
703 بازدید دیروز
1530 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian