×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عاشقانه بخوان

× می نویسم،از روزهای بی توبودن می نویسم
×

آدرس وبلاگ من

dokhtare40gisebahar.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/lovesong1365

آنجا که درخت بید به آب میرسد، یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.

آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند. آنها توی چشم های ریز هم نگاه کردند�

�و عاشق هم شدند. کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد، و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم..  بچه قورباغه گفت: من عاشق سرتا پای تو هستم، کرم گفت: من هم عاشق سرتا پای تو هستم. قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی.. بچه قورباغه گفت: قول می دهم.

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد. درست مثل هوا که تغییر می کند.

دفعه‌ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود. کرم گفت:تو زیر قولت زدی. بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش دست خودم نبود�من این پا ها را نمی خواهم� �من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.

کرم گفت: من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را میخواهم. قول بده که دیگر تغییر نمیکنی. بچه قورباغه گفت قول می دهم. ولی مثل عوض شدن فصل ها، دفعه‌ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست درآورده بود. کرم گریه کرد: این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی.

بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست ها را نمیخواهم� من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.

کرم گفت: و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را� این دفعه ی آخر است که می بخشمت. ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد. درست مثل دنیا که تغییر می کند. دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند، او دم نداشت.

کرم گفت: تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی. بچه قورباغه گفت: ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی.

آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ. کرم از شاخه‌ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد.

یک شب گرم و مهتابی، کرم از خواب بیدار شد.. آسمان عوض شده بود، درختها عوض شده بودند، همه چیز عوض شده بود�

اما علاقه‌ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود. با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش. بال هایش را خشک کرد. بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند.

آنجا که درخت بید به آب میرسد، یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.

پروانه گفت: بخشید شما مرواریدٍ� ولی قبل ازینکه بتواند بگوید:�سیاه و درخشانم را ندیدید؟

قورباغه جهید بالا و او را بلعید، و درسته قورتش داد. و حالا قورباغه آنجا منتظر است�

�با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند�. �او نمی داند که کجا رفته.

دوشنبه 9 آبان 1390 - 11:10:16 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


آدرس جدید


باران بهانه ای بود


باز باران


اگر فردا براي شکار پلنگ به دريا رفتم،


یخورده دیر شد


خاطرات گم شده


مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم


از تو گفتن هايم


انگار خواب هم که باشی


اتفاقش نیوفتاد


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

368418 بازدید

37 بازدید امروز

703 بازدید دیروز

1430 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements