روزها می گذرد
و من از پنجره کوچک
تنهائی خویش
به خیابان پر از خاطره و کوچه تنگ
و به هر کس که شبیه تو
در این رهگذر است
دیده می دوزم و نومید
به خود می گویم
< خبری از او نیست >
دیگر از ماندن در
چنبره خاطره ها
که مرا سخت به خود می فشرد
- بیزارم
باز می گردم و در دل
به تمام باورها
که مرا عاشق دیدار تو کرد
- بی صدا می خندم
دلم از پنجره و خاطره و کوچه گرفت
چشم می پوشم از این بس
به همه احساسم
که وفا نیز دروغ است ٬ دروغ
از تو هم می گذرم
- پنجره را می بندم
باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد
و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده است
... باز کن پنجره ها را
اگر فردا براي شکار پلنگ به دريا رفتم،
مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم
370897 بازدید
14 بازدید امروز
144 بازدید دیروز
1309 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian